تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به باد می داد و دست های سپیدش را به آب می بخشید و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند
دوستی تکرار دوستت دارم نیست ، فهمیدن نگفته های کسی ست که دوستش می داریم .
اگر عشقت کورم کنه مهم نیست ، حس بودنت قشنگتر از دیدن دنیاست .
برسرمی خانه آمدم نیامدی / بر ره و رهواره آمدم نیامدی
آمدم بودی ولی نیامد صدایی ز تو / حس کردم عشق رادرکنارم با بوی تو
وقتی تو نیستی همه نیستن ، نه که نیستن هستن ولی مثل تو نیستن !
سلامی با اشک ، اشکی چون شمع ، شمعی چون نور ، نوری چون ماه ، ماهی چون تو
خاک پای دوست شدن در نزد ما یک آرزوست،تا مگر قابل بداند جانمان تقدیم اوست
چه دعا بهتر از این: گریه ات از سر شوق
خنده ات از ته قلب، نشود هیچ غروبت غمناک